عشق آسمانی
عشق آسمانی

عشق آسمانی

یا رضا


یا امام رضا خیلی دلتنگتم میشه بازم بیام بشینم پا ضریحت

گریه کنم.نمیدونم چرا یا براچی گریه کنم؟شاید بخوطر اون مهربونیت

که خیلی راحت میشه حسش کرد؟یا شایدم بخواطر گناهام که باور نمیکنم بخشیدیشون

و من را شرمنده ی خودت کردی؟شایدم بخواطر اون مریضی که دم پنجره فولادت شفا داده بودی؟

نمیدونم؟                                                                                                                                                                                                                                                                                          خیلی دوست دارم

کدوما؟؟؟

کدوم بازی رو بیشتر دوست داشتین؟

مادر

می‌گفت:

من چهار فرزندم را در تنها اتاقِ منزل کوچکم بزرگ کردم

اکنون آنها ...
در چهار منزل بزرگِ خود برای من یک اتاق کوچک که هیچ! 
... حتی یک وجب جا هم ندارند !

استخدام در ایران

روش مصاحبه استخدام درایران با پارتی و بدون پارتی 

▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀
✔ روش اول: 

یارو: سلام حال شما چطوره؟
متقاضی: خوبم مرسی دایی جان سلام رسوند
یارو: سلامت باشن رفتی خونه سلام ویژه بهشون برسون، شما هم فردا بیا سرکار از الان استخدامید ...

✔ روش دوم: 

یارو:
تو هواپیما نشستی 30تا آجر داری یکیشو انداختی پایین چندتا موند؟
متقاضی: 
29تا

یارو:
خب سه مرحله گذاشتن ی فیل رو تو یخچال بگو
متقاضی:
اول در یخچالو باز میکنیم
دوم فیلو میذاریم
سوم در یخچالو میبندیم

یارو:
چهار مرحله گذاشتن یک زرافه رو تو یخچال بگو
متقاضی:
اول دریخچالو بازمیکنیم
دوم فیلو ازیخچال درمیاریم
سوم زرافه رومیذاریم
چهارم در یخچالو میبندیم

یارو:
سلطان جنگل کیه؟
متقاضی:
شیر

یارو:
خب شیر برا خودش جشن تولد گرفته همه حیوانات رو دعوت کرده، یکی نرفته کی نرفته؟
متقاضی:
زرافه نرفته چون تو یخچاله

یارو:
یه پیرزن میخواد از یه رودخونه کم عمق رد شه چطور از میان تمساح ها رد شه؟
متقاضی:
خیلی راحت رد میشه،چون تمساحها رفتن جشن تولد شیر

یارو:
پیره زنه درحال عبور افتاد مُرد، چرا مُرد؟
متقاضی:
نمیدونم شاید غرق شد!

یارو:
نه دیگه. دقت نکردی ... اون آجر که شما از هواپیما انداختی پایین! خورد تو سرش!
متاسفم شما دقت لازم برای این شغل رو ندارین، رد شدین، 
متقاضی: O_o

شهید بی سر

با یه عده طـــلبه آمدند قم.

همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب امام حسیــــــن'ع' رو دیده بود.
آقــــــا بهش گفته بود:
"کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره "
یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام.
آخه از آقا خواســـتم بےســــر شهید شم.
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.
گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.
سربند رو بستیم به سیـــنه اش..
روی سربند نوشته بود ؛
"أنا زائر الحســــــین ع"
شهید محسن درودی
هدیه به ارواح طیبه شهدا ،
♥اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهدا........... شرمنده ایم

اشک چشم

 چشماش مجروح شد و منتقلش کردند تهران

محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید :
" آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه .. ؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم ؟ "
دکتر پرسید :
" برای چی این سوال رو میپرسی پسر جون .. ؟ "
محسن گفت :
" چشمی که برای امام حسین ' علیه السلام ' گریه نکنه به درد من نمیخوره .. "
شهید محسن درودی
شکلک گلشکلک گلشکلک گلشکلک گل

جوان ایرانی روزت مبارک


چهارچیز را پیش از چهار چیز غنیمت شمار:

جوانی پیش از پیری
صحت پیش ازبیماری
توانگری پیش از فقر
و زندگی پیش ازمرگ

(حضرت رسول-ص)

*روز جوان مبارک*

میلادت مبارک



میلاد سرو بوستان ایستادگی، زیباترین گل باغ حسین (ع)! جوان رعنا و رشید حسین (ع) یادگار علی (ع) گلستانی از زیباترین گل های فداکاری! و دریایی از آبیِ عطوفت، مبارک باد

معامله


چه معامله ی پرسودی است .......شهادت !

فانی می دهی...............و باقی می گیری !
جسم می دهی ..............و جان می گیری !
جان می دهی ...............و جانان می گیری !
آه.............چه لذتی دارد ؛ نظرکردن به " وَجْهُ الله " !
شهادت
لیاقت می خواهد
کاش لایق بودیم !
یا ایها الشهداء !
دست ما و دامان پر مهر شما !

حکمت

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎهی بود که ﻭﺯﻳﺮﯼ داشت که همیشه ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺧﻴﺮ ﻳﺎ ﺷﺮﯼ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ می‌افتاد، ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺑﺎﺩﺷﺎﻩ می‌گفت: «ﺣﺘﻤﺎ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ!» ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ چاقو ﺑﺮﻳﺪ ﻭ ﻭﺯﻳﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﺖ ﺣﻜﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ!»

ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ که ﺑﻪ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻭﺯﻳﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁن رﻭﺯ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭ ﺭﻓﺖ، ﻭﻟﯽ این بار ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺯﻳﺮ ﺑﻮﺩ. ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺷﻜﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻋﺪﻩ‌ﺍﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﻮﻣﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ خواستند ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﻳﺎﻧﺸﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻛﻨﻨﺪ. ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ کردن، ﻣﺘﻮﺟﻪ شدند ﺩﺳﺖ پادشاه ﺯﺧﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﻘﺺ می‌خواستند. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﻴﻦ پادشاه ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ کردند. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ پیش ﻭﺯﻳﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻗﻀﻴﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺣﻜﻤﺖ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺣﻜﻤﺖ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ!»
ﻭﺯﻳﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: «ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﯽﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎً ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ می‌شدم.»

خدای من

8c2b7f3ac4acf422fd369c22c1a0872a-425

خدایا

هرچه داشتم

خرجِِ گناه شد

حالا حالِ "آه" هم ندارم

تکه کلام "فقط من درست می گویم" را بگیر و

"فقط تو درست می گویی" را

حالی ام کن خدا!

یاصاحب الزمان


خدایا

آنچنان زمین گیرم نکن

که هنگام ظهور مولا، توان برخاستن نداشته باشم



و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم


♥ اللهم عجل لولیک الفرج ♥

زنی بدکاره که تنها به خاطر یک عمل آمرزیده شد!


شاید شما بسیار شنیده باشید ماجراهای افرادی را که تنها با انجام یک عمل در نزد خداوند چنان جایگاهی پیدا نموده اند، که حق تعالی بهشت را بر آنان واجب می گرداند، هرچند با کوله باری از گناه باشند، به نحوی که ماجرای یکی از زنان بدکاره ی بنی اسرائیل از این دست ماجراها می باشد که بیانگر اوج رحمت الهی در تمام اعصار و قرون است.

میلاد حضرت عشق مبارک

عباس(ع) آمد تا برادری را معنا کند، وفا را شرح دهد، ایثار را الگو باشد

شجاعت را تفسیر کند و دلاوری را مصداقی والا گردد.

میلاد حضرت عباس(ع) مبارک باد